نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 دانشیار گروه علوم اجتماعی، و رئیس گروه پژوهشی جامعه شناختی مطالعات شهری-روستایی ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران
2 کارشاناسی ارشد جامعه شناسی، گروه علوم اجتماعی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران
چکیده
این پژوهش بهدنبال شناسایی و فهم بسترهای تسهیلکنندة مصرف مواد مخدر درمیان دانشجویان مبتلا به اعتیاد در دانشگاه شهیدباهنر کرمان است. در اینزمینه، پانزدهتن از دانشجویان وابسته و مبتلا به مصرف مواد تحت بررسی قرار گرفتند. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از روششناسی کیفیِ نظریة زمینهای صورت گرفته است. پنج مقولة اصلی و یک مقولة هسته ازخلال کدگذاری دادهها استخراج شدند. اعتیاد از نمای نزدیک (اعتیاد در خانواده)، همگشتی و معاشرت با افراد مصرفکننده، همذاتپنداری و الگوپذیری از الگوهای نقش، عادیسازی ذهنیت مصرف مواد، تداول مکانی و محلهای مصرف مواد و بستر مهیای زودآشنایی و مشاهدهگری رفتارها و تعاملات مصرفمحور، از مقولههای استخراجی اثرند. میتوان با مداقة کلی در مقولههای پژوهش گفت که گرایش و ابتلا به اعتیاد درمیان دانشجویان تحت بررسی، تحت تأثیر بسترهای تسهیلکنندهای چون مشاهده، همگشتی و تداول محلهای و مکانی مصرف، قبل از ورود آنها به دانشگاه بارگذاری شده و همذاتپنداری، الگوپذیری و عادیشدن ذهنیت مصرف مواد در چنین بسترهایی در اعتیاد آنها نقش بسزایی داشته است.
کلیدواژهها
مقدمه و طرح مسئله
مصرف مواد در جوانان زمینهساز مسائلی برای سلامتی و بهزیستی آنان، ازقبیل افزایش خطر آسیب و مرگ ازطریق خشونت بینفردی، تصادف جادهای، افزایش رفتارهای پرخطر، حاملگی ناخواسته و ابتلا به بیماریهایی چون ایدز، میشود و مشکلات تحصیلی را نیز افزایش میدهد (فلیشر و همکاران، 1996؛ میلر و همکاران، 2001). به موازات افزایش شیوع مصرف مواد در جهان، اعتیاد در ایران و درمیان جوانان همواره رو به رشد بوده است؛ بهطوریکه سن ابتلا به اعتیاد در ایران طی دو دهة اخیر بهشدت کاهش یافته و به زیر 20 سال و گاهی به 8 سال رسیده است (سمیعی و دیگران، 1381: 56-62). اغلب پژوهشهای صورتگرفته پیرامون اعتیاد به شکل عام و اعتیاد دانشجویی بهشکل خاص، با محورقراردادن روششناسی کمی و فرضهای نظری درصدد تبیین مسئله متأثر از نظریه هستند و تعمیم فراگیر را دنبال میکنند؛ که بهعلت ماهیت موضوع و پیچیدگی پدیده، از ورود به عمق واقعیت و فرایند باز میمانند. همین موضوع محققان پژوهش حاضر را بر آن داشته است تا از منظری نو و با بهرهگیری از رویکرد تفسیری و روششناختی نظریة زمینهای، درجهت فهم و واگشایی بسترهای تسهیلکنندة مصرف مواد در سالهای قبل از ورود دانشجویان به دانشگاه (بسترهای تعاملی و کنشی اولیة آنان در خانواده و دیگر بسترهای هویتساز، پردازنده و تسهیلکنندة مصرف مواد) برآیند و آنها را شناسایی کنند. این بازنمایی و تحلیل مبتنی بر رویکرد امیک[1] درصدد تفسیر موضوع بررسی از"دیدگاه افراد درگیر" با موضوع است. مفهوم امیک در نقطة مقابل اتیک[2] است که رویهای اثباتی است و بر ویژگی ناظر بودن محقق بر مسئلة تحقیق و نگاه به آن از موضعی خارجی و واسطهمند تأکید دارد (نیومن، 2006: 449). مسئلة این تحقیق فهم و شناسایی دلایل و زمینههای گرایش و ابتلا به اعتیاد درمیان دانشجویان، متأثر از پیشینهشناسی زیست اجتماعیِ تسهیلکنندة مصرف مواد درمیان آنهاست که ضرورت نگاه ویژه و خاص روششناسی کیفی با نگاهی درونی و نافذ به پدیده را ازمنظری متمایز، پیوستاری، فرایندی و تجربهمحور نشان میدهد. اما میتوان پرسش اصلی این پژوهش را چگونگی درک و فهم مشارکتکنندگان تحقیق (دانشجویان) در بازنمایی و واگشایی بسترهای سوقدهنده به مصرف مواد از نگاه آنان در سالهای قبل از ورود ایشان به دانشگاه و نیز آشکارسازی زمینه و پیشینة تسهیلکنندة گرایش به مصرف مواد درمیان آنان دانست. بهعلاوه، بسترها، تعاملات، فرایندها و همچنین پیامدهای این نوع زیست اجتماعیِ ، ازجمله اهداف این پژوش کیفی بوده است.
ادبیات تحقیق
با وجود اهمیت بسیار معضل وابستگی و سوءمصرف مواد و سیر روبهافزایش آن، این مسئله برای چندین دهه در کشور ما بهلحاظ پژوهشی مغفول مانده بود. حتی آمارهای رسمی دستگاههای ذیربط نیز، که فاصلة زیادی با حقایق موجود دارد، وضعیت نگرانکنندة اعتیاد را در بین جوانان کشورمان نشان میدهد.
یک پژوهش زمینه یابی با بررسی نمونه ای بزرگ از 21 دانشگاه در سطح کشور، میزان مصرف مواد را بیش از 10درصد، و بیشترین فراوانی مصرف را در پسران گروه فنی و مهندسی (بیش از 30 درصد گزارش کرده است). از میان مصرف کنندگان 73 درصد دانشجویان غیر بومی بوده اند که 45 درصد آنها در خوابگاه زندگی می کرده اند (بوالهری و دیگران، 1386).
همچنین فروتنی و رضاییان(1384) به منظور تعیین شناخت و اسنفاده دانشجویان از مواد مخدر در شهرستان لار مطالعه ای را انجام دادند که نتایج حاکی از این بود که از تعداد کل دانشجویان مورد مطالعه 4/22 درصد حداقل یک بار مواد مخدر استفاده کرده اند و 38 درصد دانشجویان در محافل مواد مخدر حضور داشته اند.
تحقیق سیام(1385) با هدف بررسی شیوع سوء مصرف مواد اعتیاد آور بین دانشجویان پسر دانشگاه های مختلف رشت، نشان داد که 75/46 درصد افراد مورد مطالعه تجربه استفاده از حداقل یکی از مواد اعتیاد آور را ذکر کردند. بیشترین درصد افراد مورد بررسی(54/27 درصد) انگیزه گرایش به مصرف مواد اعتیاد آور را تقلید از دوستان عنوان کرده اند.
بر طبق نتایج پژوهش فرید کیان(1389) اختلال در کارکردهای خانواده از قبیل اعتیاد والدین، طلاق و نزاع های دائمی بین اعضای خانواده به خصوص پدر و مادر جزء مهمترین عوامل خانوادگی هستند که اعتیاد فرزندان را سبب میشوند. همچنین نتیجه بررسی دهقانی و دیگران(1389) در دانشگاه شهید صدوقی یزد نشان داد که 5/21 درصد از افراد مورد بررسی سابقه سوء مصرف مواد اعتیاد آور را داشته اند..
در پژوهش کرد میرزا، آزاد و اسکندری (1382)، تحت عنوان هنجاریابی آزمون آمادگی اعتیاد به منظور شناسایی افراد مستعد سوءمصرف مواد در بین دانشجویان دانشگاههای تهران، با نمونه ای شامل پانصد دانشجو 108 معتاد داوطلب انجام شد نتایج نشان داد که بین گروههای آموزشی( هنر، انسانی ، فنی مهندسی و پزشکی) در آسیبپذیری نسبت به اعتیاد تفاوت معنا داری وجود ندارد، اما در عین حال گروه آموزشی هنر بیشترین آسیب را نسبت به سایر گروهها نشان دادند.
پژوهش نارنجیها و همکاران (1386) حکایت از کاهش سن مصرف مواد دارد. آنها در پژوهش خود با عنوان «ارزیابی سریع سوءمصرف و وابستگی مواد» خاطرنشان میکنند که میانگین سنی معتادان در مراکز درمانی 7/33، معتادان زندانی 31، معتادان خیابانی 3/32، و در کل کشور 3/33 است که در مقایسه با سال 1377، که میانگین سنی معتادان 6/33 بود، به سمت جوانتر شدن گرایش یافته است.
پژوهش نویدی کاشانی و لطیفی (بهنقل از سراجزاده و فیضی، 1386: 89)، که دربین کارورزان[3] مرد دانشکدة علومپزشکی تهران انجام گرفته است، مبین آن است که 5/42 درصد از پاسخگویان دستکم یکبار مشروبات الکلی، 32 درصد تریاک و 25 درصد حشیش را تجربه کردهاند و قریب یکچهارم کسانی که دستکم یکبار مواد مخدر و الکل مصرف کرده بودند، سابقة مصرف درونخانوادگی این مواد را داشتهاند.
با نگاهی به کارهای انجامشده در ایران، بهخوبی میتوان به ضعف مطالعات کیفی در حوزة اعتیاد پیبرد. عموم کارهای صورتگرفته با روششناسی کمی انجام شده است. محققان عموماً با پیشفرضهای نظری ازپیشمشخص وارد میدان شدهاند و نتایج بهدستآمده متأثر از همین موضوع، از راهیافتن به عمق فرایند و تشریح آن بازماندهاند. این پژوهش میتواند باتوجه به شیوة کیفی و تحلیل عمیق مسئله، برای مطالعات انجامگرفته در حوزة اعتیاد جنبة تکمیلی داشته باشد.
روششناسی تحقیق
این پژوهش با توجه به موضوع بررسی خود، که بازنمایی بسترهای تسهیلکنندة مصرف مواد در میان دانشجویان است، از روششناسی کیفی و روش نظریة زمینهای استفاده می کند که در زمرة روششناسی کیفی قرار میگیرد. تحقیق کیفی عموما به هرنوع تحقیقی اطلاق میشود که یافتههای آن ازطریق فرایندهای آماری و با مقاصد کمیسازی به دست نیامده باشد (استراوس و کوربین، 1998؛ کوربین و استراوس، 2008).
در روش نظریة زمینهای، جمــعآوری، تحلیل دادههـا و نظریة احتمالی با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند. در این شیوه محقق ترجیح میدهد با حــوزهای از مطالعــه شروع کنـد و اجازه میدهد نظریه بهوسیلة دادهها خلق شود (استراوس و کوربین، 1998: 2).
الف) مشارکتکنندگان و نمونهگیری
مشارکتکنندگان این مطالعه را پانزده نفر از دانشجویان مبتلا به مواد مخدر در دانشگاه شهید باهنر کرمان تشکیل میدهند. بررسی نافذ و عمیقِ دلایل و بسترهای گرایش آنها به مواد، لزوم بررسی کیفی این مسئله را برای محققان این پژوهش ایجاب کرده است. برای انتخاب مشارکتکنندگان از روش نمونهگیری هدفمند[4] استفاده شده است. درمیان راهبردهای دهگانهای که پاتن (2001) مطرح کرده است، راهبرد نمونهگیری با حداکثر تنوع[5]و نیز گلولهبرفی[6] بهکار رفته است. در نهایت با استفاده از معیار اشباع نظری دربارة تعداد نمونهها تصمیمگیری شد.
ب) فنون گردآوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات
در پژوهشهای کیفی، برخلاف پژوهشهای کمّی، روشهای آماری برای تجزیه و تحلیل دادهها بهکار نمیرود و فرضیهای نیز از پیش برای آزمون نداریم، بلکه جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادهها همزمان صورت میگیرد. در مطالعات کیفی و مخصوصاً در نظریة زمینهای، جمعآوری و تحلیل دادهها با یکدیگر همراه میشوند تا به پیدایش نظریة مستقر در دادهها کمک کنند (استراوس و کوربین، 1998؛ گلاسر و استراوس، 1967). روش اصلی در اینجا برای جمعآوری دادهها مصاحبة عمیق[7] بوده است. مصاحبة کیفی عمیق بهطور خاصی با شیوههای نظریة زمینهای تناسب دارد. در تحقیق حاضر در آغاز کار برای دستیابی به مفاهیم و مقولهها از رویکرد مصاحبة گفتوگویی غیررسمی استفاده شد. بعد از اینکه مفاهیم و مقولههای اولیه آشکار شدند، با استفاده از رویکرد راهنمای عمومی مصاحبه، مقولهها و مفاهیم در فرایند مصاحبه پیگیری شدند. اینکار درجهت نمونهگیری نظری نیز انجام میشود و با ماهیت روش نظریة زمینهای سازگاری بالایی دارد. پس از اینکه خطوط کلی مصاحبهها بهوسیلة مفاهیم و مقولهها شکل گرفتند، به طراحی مجموعة سؤالات باز پرداختیم و این فرایند تا مرحلة اشباع نظری ادامه پیدا کرد. ساختار اصلی تحلیل دادهها در نظریة زمینهای برمبنای سه شیوة کدگذاری است: 1. کدگذاری باز[8] 2. کدگذاری محوری[9] و 3. کدگذاری انتخابی[10] (استراوس و کوربین، 1998). پس از انجام این مراحل، مسئلة اصلی و محوری در یکپارچگی، رسیدن به مقولهای محوری است که از آن با عنوان مقولة اصلی نام میبرند. مقولة اصلی از تمام مقولات تحقیق منتزع شده است و میتواند در چند کلمه خلاصه شود؛ بهطوریکه تمام مقولهها و مفاهیم بهدستآمده را پوشش دهد. یکی از امتیازهای نظریة زمینهای استفاده از ابزاری تحلیلی به نام پارادایم است. پارادایم باعث سازماندهی یافتهها و نهایتاً افزایش قدرت تبیین آن میشود.
ج. قابلیت اعتماد
کارهای کیفی همچون کارهای کمّی به ارزیابی یافتهها، روشهای تحلیل، ابزارهای بهکاررفته و بهطورکلی کارهای محقق نیاز دارد. در اینجا برای کسب اطمینان از صحت دادهها، منابع آن و روش جمعآوری دادهها از چند روش استفاده کردیم: 1. ممیّزی[11] 2. بررسی توسط اعضا[12] و 3. مقایسههای تحلیلی.[13] در روش ممیزی دو محقق بهمنزلة ممیّز بر مراحل انجام کار، مفاهیم و مقولههای بهدستآمده و فرایندهای کدگذاری سهگانه و نیز ساخت مقولة محوری نظارت داشتند. در شیوة بررسی توسط اعضا، از مشارکتکنندگان (در اینجا دانشجویان) خواسته شد تا مضامین و مقولهها را ارزیابی کنند و دربارة صحّت آنها نظر بدهند (کرسول، 1994). در این مرحله تقریباً تمام مقولات به تأیید مشارکتکنندگان رسید. در روش سوم، یعنی مقایسههای تحلیلی، به دادهها رجوع کردیم و ساختبندی نظریه با دادههای خام مقایسه شد تا از صحت نظریة بهدستآمده اطمینان حاصل شود.
یافتههای تحقیق
این تحقیق بستر زیست اجتماعی مهیا و فراگیر و همچنین تسهیلکنندة مصرف مواد در سالهای قبل از ورود دانشجویان به دانشگاه را از دلایل نافذ و اثرگذار بر گرایش دانشجویان به مصرف مواد و ابتلا به اعتیاد شناسایی کرد. چنانکه در جریان تحلیل و کدگذاری دادههای اثر، 24 مفهوم (زیرمقوله) استخراج شد که درقالب پنج مقولة اصلی قرارگرفتند: مشاهدة اعتیاد از نمای نزدیک (اعتیاد در خانواده)، همگشتی و معاشرت با افراد مصرفکننده، تداول محلهای ـ مکانی مصرف مواد، همذاتپنداری و الگوپذیری و عادیسازی ذهنیت مصرف مواد (فروکاستی و کمهراسی از مواد). این مقولهها با تلخیص تحلیلی و کدبندی گزینشی نظریة زمینهای، مقولة هستة تحقیق با عنوان بستر مهیای زودآشنایی و مشاهدهگری رفتارها و تعاملات مصرفمحور را برای ما آشکار ساخت.
اعتیاد از نمای نزدیک (اعتیاد در خانواده)
مشاهدة اینکه اعضای نزدیک خانواده مواد مخدر مصرف میکنند، یکی از مقولههای مهمی است که در جریان کدگذاری دادهها شناسایی گردید. میتوان مصرف مواد در بین اعضای خانوادة مشارکتکنندگان را، ازمنظری تفسیری، اعتیاد از نمای نزدیک نام داد؛ جایی که در آن، مشارکتکننده از نمایی بسته و حساس نزدیکترین و اثرگذارترین افراد زندگیاش را درحال مصرف مواد مشاهده میکند. این منظره دنیایی پررمز و راز برای آنها ایجاد میکند؛ چنین دنیایی ممکن است از دید دیگران پنهان بماند یا اهمیتش بهخوبی درک نشود، اما برای هر مشارکتکننده، در کودکی و نوجوانی، محتواهای شناختی خاصی را به ارمغان میآورد. محتواهایی که در آن ساختمان اجتماعی شخصیت پیریزی میشود و معناسازی، آموزش و شکلدهی به احساسات متفاوت را به دنبال دارد. این مشاهدهگری بهمثابة پیدایش دنیاهای منحصر به فرد برای مشارکتکنندگان عمل میکند، دنیاهایی با نمایهها و اشکال مختلف که گاه تنفر از مواد، گاه آموزش و مشاهدهگری تنزلبخشِ قبح مصرف مواد و گاه ذهنیتِ شناختی مبهمِ خوب یا بدبودن این عمل را به دنبال دارد.
یاسین از مشارکتکنندگانی است که قریب به هفت ماه است که درگیر اعتیاد به مواد مخدر (تریاک) است. او در بررسی دلایل سوگیری و وابستگی به مواد، از مناسبات سوقدهنده در دوران کودکی و نوجوانیاش پرده برمیدارد؛ مناسبات خانوادگی و محوریت مصرف مواد دربین اعضای نزدیک خانواده. او از کودکی شاهد روابط و مناسبات مصرف مواد در خانواده بوده است و همواره در دنیای ذهنی خود در چیستی آنچه آنها انجام میدادهاند، غوطه ور بوده است: «بابام فقط سیگار میکشید، ولی چون خانوادة اهل رفتوآمدی بودیم و روابط گرمی داشتیم، هردوسهشبی که رفتوآمد داشتیم، با داداشهام یا خواهرم، بساط مواد پهن بود و ما با اینچیزها بزرگ شدیم، میدونی از بچگی کار هرشبمان نگاهکردنِ کشیدن مواد بود و توی دبیرستان مانده بودم این چیه ، چه کاریه که این همه لذت داره و مدام مصرف میکنند، قسمتی از زندگی ما شده بود».
این بستر از مشاهدهگری مداوم مصرف مواد و ابهام و جستوجو برای بارگذاری خوب و بد بودن این کنش توسط مشارکتکنندگان در سنین ابتدایی زندگی حکایت دارد. همچنانکه این بستر پر ابهام با ورود یاسین به دانشگاه و قرارگرفتن در جمع دوستانِ نزدیک به ابهامزدایی شناختی وی و فروکاستی ترس از مصرف مواد منجر میشود. و او برای اول بار در حلقة دوستان، مصرف سیگار و سپس مواد را تجربه میکند. «اومدم دانشگاه دیگه کنار دوستام، کمکم سیگار و مواد را شروع کردم، حلقة بچهها و دوستانم که فکر میکردیم خاصیم و متفاوت، از بچگی ام چون برام عادی شده بود مقاومت نکردم».
سعید از دیگر مشارکتکنندگان میگوید: «از وقتی یادم میآید، یعنی هروقت از مدرسه برمیگشتم و میرسیدم خونه، میدیدم داداشم داره تریاک میکشه، و من هم پیشش مینشستم و همون جا بازی میکردم و بزرگتر هم که شدم، زیاد بازمی اومدم و میرفتم خونة داداشم. خلاصه این مسائل بود دیگر و همیشه داداشم مثل این کامیونهای ماک قدیمی یک گوشه دود میکرد ».
مهدی، 24 ساله که سابقة اعتیاد 16ماهه به تریاک و شیره را دارد، یکی دیگر از مشارکتکنندگان است که با اشاره به اینکه از کودکی شاهد و نظارهگر مصرف مواد توسط عمو و پدر خویش بوده است، میگوید: «کاکا، ما از بچگیمان فقط یک سریال تکراری را هرروز میدیدیم و آن هم از نوع اکشن و درامش بود؛ یا پدرمان یا عمو ، و آن هم سر وکار داشتن همیشگی آنها با بافور[14] و تریاک بود، وقتی نشئه میشدند حرفهای شیرین و رمانتیکشان با همه شروع می شد و وقتی هم سرحال نبودند اعصابشون خراب میشد و ماجرا اکشن میشد».
این تأثیر و تأثر، همچنان که ذکر شد در شرایطی که فرصت مهیا باشد همچون آتشی پنهان در خاکستر شعله ور میشود. نمونه آن مهدی است که در دوران دانشگاه به جمع بازیگران این نمایش میپیوندد. وی می گوید: «اومدم دانشگاه نمیدانم چی شد که کشیده شدم طرف این مسائل، نمیخواستم؛ اما پتانسیلش توی من بود دیگه، یه عمر دیده بودم». همچنانکه بندورا[15] نیز اشاره میکند، رفتار نوجوانان مصرفکننده تا اندازة زیادی رفتار والدین آنها را منعکس میکند (شولتز، 1387: 453).
همگشتی و معاشرت با افراد مصرفکننده
فضای همگشتی و معاشرت در چارچوب و بافتهای مختلف ارتباطی و فرهنگی شامل مهمانیهای خانوادگی، اعیاد و مراسم و گشتوگذار تفریحی از دیگر مقولات بروزی پژوهش بود. فضای همگشتی و رفتوآمد با مصرف کنندگان مواد علاوه بر در متن قراردادن مشارکتکنندگان و آشناسازی نزدیک آنها با مصرف مواد، بهمثابة یک ویژگی تنزلبخش ادراکی، انگارة بد و قبیحبودن مصرف را از بین می برد. این امر به دلیل حضور خانواده در چنین بسترهایی و تلقی مصرف مواد به منزلة یک تفریح به صورت مضاعف، زمینهای مؤثر برای گرایش و مصرف مواد را در میان مشارکتکنندگان در سالهای بعد سبب میشود. گاه حضور در مراسم خانوادگی و تکرار مصرف بهمثابة عملی متعارف، به مشاهدهگری تداومیِ دامن میزند و فضایی برای آموزش چگونگی مصرف مواد را مهیا می سازد.
میتوان گفت که بذر گرفتاریهای این قبیل مشارکتکنندگان قبل از ورود آنها به دانشگاه ریخته شده و دانشگاه صرفاً فرصتی مهیا و مناسب برای رویش یک میوه تلخ است. علی دانشجویی است که ترم هفتم را میگذراند و به دلیل وابستگی 13ماهه به مواد، تاکنون وضعیت دشواری همچون مردودی در برخی درسها، کاهش کیفیت درسخوانی و هزینههای مالی سخت را متحمل شده است. او با اشاره به اینکه همهچیز از آمد و رفت خانوادگی شروع شده است، میگوید: «بلند میشدیم مثلاً بریم خونة دایی یا عمو مهمونی؛ بساط پهن میشد همش، هر زمان میرفتیم بساط همین بساط بود و ما هم از همهجا بیخبر یک گوشه بازی میکردیم؛ خوب کمکم بزرگ شدیم و کنجکاو شدیم چیه این. داداشهای بزرگ هم توی همین مهمانیها تریاکی شدند».
همچنین فضای همگشتی و خانوادگی مصرف مواد، در قالب سفرهای تفریحی یا گشتوگذار هفتگی با دوستان و اقوام نزدیک یکی دیگر از زمینههای شکلگیری ذهنیت فراغتیبودن مصرف مواد برای مشارکتکنندگان است. این ذهنیت لذتجویی و تفریحی مصرف مواد درمیان مشارکتکنندگان از جمله مهمترین دلایل گرایش به مواد در آیندة آنهاست. شرایطی این چنین به تدریج احساس "قبح و ترس از مواد" را به انگارة "مواد به مثابة یک تفریح و لذت" تغییر میدهد. مشارکتکنندهای میگوید: «ما زیاد با دایی رابطه نداشتیم، چون مواد میزد. بابام دوست نداشت زیاد بریم و بیایم و میگفت دود خوب نیست؛ ولی وقتی میرفتیم سفر یا پیکنیک اوضاع فرق میکرد و بابام که اهل مواد و اینها نبود، توی اینطور جاها تفریحی مواد میزد». این گفته نمایانکنندة فروکاستن بدانگاری مصرف مواد پدر در مواقعی خاص بهمنزلة تفریح است. جایی که پدر خانواده مخالف مصرف مواد است، در جمع دوستان خویش به شکلی دیگر رفتار کرده و شیوهای خلاف آنچه بدان معتقد است را برای کودک و نوجوان خود به نمایش میگذارد. همین اعمال به مرور زمان، ذهنیت تساهل و تسامح منفی در باب فروکاستی قبحِ مصرف مواد در نوجوان را پدید میآورد. مساله مهم آنست که گاه فروکاستی بد بودن و قبح مصرف مواد، حاصل تجربه و آمد و رفت با دوستان ناباب و اجتماع بیرونی نامناسب نیست، بلکه بهراحتی و بسیار سادهانگارانه به دست خود والدین و اعضای خانواده رقم میخورد. گاه خانوادهها با وجود عدم مصرف مواد، در پارهای اوقات به دلایلی چون ارتباطات خانوادگی، یا حضور در مهمانیها و جشنها، زمینة آشنایی فرزندان خود را با اینمواد مخدر فراهم میکنند. چنانکه توجه به این امر مهم به خوبی پرده از مناسبتهای اشتباه بسیاری، از جمله ادغام غلط تفریح و استعمال مواد در فرهنگ برخی خانوادهها برداشته و کمتوجهی و بیتوجهی به مراوده و تعاملِ مناسب با نوجوان و جوان در چنین بسترهای پرمخاطره ای را نشان میدهد.
همذاتپنداری و الگوپذیری از الگوهای نقش
از مقولههای مهم بهدستآمده از تحلیل و کدگذاری مصاحبههای این پژوهش، تأثیرپذیری و همذات پنداری تعدادی از مشارکتکنندگان با والدین و دیگر افراد مصرفکنندة مواد در خانواده است. میتوان گفت مناسبتهای ارتباطی و تعاملی این مشارکتکنندگان در خانواده بهشکلهای گوناگون مدلسازی و الگوپذیری نقش درمیان آنها را سبب گردیده است. ازآنجا که نوجوانی مرحلهای است که معمولاً در آن بحرانِ هویت رخ داده و نوجوان خودانگارة خویش را شکل میبخشد، طبیعی است نوجوان نقشها و ایدئولوژیهای مختلفی را آزمایش نموده و از محیطهای مرجع و مهمی چون خانواده و اطرفیان الگو برداری نماید. چنانکه محیط خانواده، که از مهمترین این گروههاست، بهگونهای مستمر، نمایشی مبتنی بر مصرف مواد را به اجرا بگذارد، محتمل است که کودک و نوجوان نیز این الگوها را درمیان الگوهای مورد بررسی و آزمون خویش قرار بدهد. تجربه نشان می دهد که مصرف مواد توسط والدین و اعضای خانواده در بسترهای جذاب و خوشایندِ حضوری چون مهمانی و گردهماییهای خانوادگی، بهمثابة عاملی نافذ برای همذاتپنداری و الگوپذیری مشارکتکنندگان در سنین نوجوانی عمل میکند.
سجاد با سابقة 7ماه اعتیاد به حشیش و شیره، ازجملة مشارکتکنندگانی است که قبل از ورود به دانشگاه در خانوادة خود محیطی این چنین را تجربه نموده است: «بابام وقتی شبها با دوستانش میشستند و بساط تریاک پهن میشد، کلی حال بود اینوسط، و به ما کلی خوش میگذشت چون خانوادة دوستان بابام هم میاومدند، دیگه بیشتر خوش میگذشت و خلاصه توش از هردری صحبت میشد و هرکسی چیزی میگفت. خوب آن موقعها من هم دوست داشتم یکروز مثل بابام بشم اون طوری همه بهم توجه بکنن ».
نکتة درخور توجه و تأمل در گزارههای این مشارکتکنندگان، درمحاقرفتن قبح مصرف در بستری به ظاهر متعارف و موجه از حضور و گردهمایی خانوادگی است. جاییکه حضورِ دیگر اعضای خانوادة مشارکتکنندگان (همچون مادر و خواهر و غیره) و اعضای خانوادة مهمانان حاضر، ذهنیت منفی و بد بودن مصرف مواد را پنهان نموده و مضاف برآن در بستری کاملاً موجه از حضور خانواده، نوعی مشروعیتبخشی و کمهراسی مصرف مواد مخدر را پایه میریزد.
از دیگر مشارکتکنندگان مورد بحث داوود است. وی با مرور سالهای قبل از ورود به دانشگاه، پرده از مناسبات مذکور برمیدارد. آنچنان که وی به همراه دوستش همیشه آرزومند بوده اند که روزی آنها نیز مانند پدران خود در کانون توجه دیگران قرار گیرند و بهزعم خودشان «نُقل مجلس» شوند. این امر با توجه به مؤلفههایی چون نیاز به ابراز وجود و به چشمآمدن در سنینی خاص، ذهنیت شناختی آنها را برای همذاتپنداری تعاقبی با والدین و نزدیکان مصرف کننده مواد،تحریک نموده است. و این حس همذاتپنداری به مثابة عاملی نهفته، در آینده به سمت اعتیاد و مصرف مواد جهش می یابد.
«من و حمید همیشه پیش همدیگر پز باباهامان را میدادیم و اینکه مثلاً دیشب این را گفت یا اینطوری کرد و اینکه چهجوری مثلاً باباهامان توی جمع رفتار میکردند و بقیه را میخنداندند یا پوز فلانی را میزدند و مصرف مواد آنها برایمان حتی یک جورهایی انگار خوشایند هم شده بود ».
سلدین خاطرنشان میکند، والدین، بهویژه پدران معتاد در خانوادهها، الگوی خود را به فرزندان منتقل میکنند. وی معتقد است فرزند در درون نظام خانواده، طی زندگی با والدین معتادی که روزانه شاهد رفتارهای آنان بوده، در بزرگسالی الگویی نظیر رفتار پدر را در زندگی جمعی خویش برمیگزیند (لطفآبادی، 1385: 160).
تداول مکانی و محلهای مصرف مواد (شهری، محلهای، همسایگی)
میتوان یکی از دیگر جنبههای فراگیری مصرف مواد را مؤلفة تداول و شیوع مکانی و محلهای در میان مشارکتکنندگان عنوان نمود. در تحلیل مصاحبة مشارکتکنندگان، تداول محلهای مصرف، تداول همسایگی و تداول و شیوع شهری و مکانیِ مصرف، به منزلة ادراکهای استنباطی مشارکتکنندگان از تأثیر مکان و محل زندگی اثر گذار بر مصرف مواد است. زمینه ای که می تواند یکی از زمینههای آشنایی و گرایش آنها به مصرف بوده باشد. هرچند مکان و محله در ابتدا بستر و فضای جغرافیایی محدودی برای زیست عدهای از اعضای جامعه به نظر میآید لیکن در زمینة بررسی و تحلیل ما، مناسبتها و تعاملات مصرفمحور اعضا به آن هویت خاص میبخشد و به بستری سوق دهنده برای مصرف مواد تبدیل مینماید. کیفیت این اثرگذاری را میتوان در گسترة شمولی همچون مصرف مواد توسط همسایگان، اعضای محله و همچنین شهری که مشارکتکننده در آن زندگی میکند؛ تصور نمود.
مهدی در تبیین مقولة فراگیری مصرف، علاوه بر نقش خانواده، خویشان و دوستان و دیگر دلایل، با اشاره به شهری که در آن زندگی کرده است، خاطرنشان میسازد که درصورت سالم بودن خانواده وعدم آشنایی شخص با مواد، کافی است تا فرد در شهر و محلة خود، اشخاص معتاد یا همسایگان مصرفکننده را از نزدیک مشاهده کند، تا بهخوبی با پدیدهای به نام اعتیاد آشنا شود. او به دلیل کوچکبودن شهری که در آن سکونت داشته، شیوع و تداول مواد در شهر و محلة خود را یکی از عوامل آشنایی زودهنگام با مواد مخدر عنوان میکند: «از بچگی تا بزرگ شدیم، توی در و همسایه و محله بوی تریاک و مواد شنیده میشد. اینجور چیزها اونجای ما زیاد غیرعادی نیست، چون انگار جزئی از فرهنگشون شده باشه».
مصطفی نیز مانند مهدی بر زیستمکانِ مصرف مواد تأکید دارد. او با بیان خاطرهای به فراگیری و شیوع مصرف مواد در محلة زندگی خود اشاره میکند: «توی همسایههامان خیلیها مواد میکشیدند، مثلاً یکروز دیدیم همسایة کناریمان که هرشب تریاک میکشید دیگر بوی تریاک از خانهشان نمیاد، بهجایش جیغ و داد میآید و همه تعجب کردیم ای بابا چی شده، خلاصه وقتی رفتیم، دیدیم زن همسایهمان بافور شوهرش را انداخته توی سنگ توالت و قشقرقی بهپا شده بود و داشتند کتککاری میکردند. خوب وقتی این چیزها دور و برت باشد کمکم عادی میشه. محلة ما معروف است توی این زمینهها و ما از بچگی با بوی مواد بزرگ شدیم».
شیوع همسایگی و محلهای مصرف مواد بهمنزلة مؤلفهای مکانی، متأثر از بستر اجتماعی و فرهنگی، عاملی مهم در مهیاسازی روان مشارکتکنندگان است. امری که در آمادهسازیِ ذهنیت فروکاستی ترس از مصرف مواد در مشارکتکنندگان تاثیری عمیق دارد. گفته یکی از مشارکتکنندگان این نکته را به خوبی روشن میسازد: « جایی که ما زندگی میکنیم، محلی برای تفریح نیست. تا چشم باز میکنی دور و برت پر از معتاده، یا همسایه یا آشنا یا هممحلهای. اگر امکانات بود، مثلاً یک استادیوم یا آدمها تحصیلکرده بودند، جوانها طرف مواد نمیرفتند و الان مثل من [گ...] نبودند ».
همچنین شیوع و تداول همسایگی و محلهای مصرف، بهدلیل ارتباط و تعامل جوان و نوجوان با گروه دوستی که یقیناً در میان آنها شخصی با سابقة مصرف خانوادگی نیز یافت میشود، سبب آشنایی زودهنگام آنها با مواد میشود. مشارکت کنندهی دیگری میگوید: : «دبیرستان که بودم خوب با دوستام که رفت و آمد میکردم، میدیدم پدرشان یا داداششان مواد مصرف میکند، اما خوب نمیتونستم رابطة دوستیم رو بههم بزنم، خانواده هم میدونستند، ولی خوب نمی شد کاری کرد».
عادیسازی ذهنیت مصرف مواد (کمهراسی و فروکاستی ترس از مواد)
نیمی از مشارکتکنندگان پژوهش، به عادیپنداشتن مصرف مواد برای خویش اشاره داشتند. میتوان گفت این موضوع در روند تدریجی مشاهدهگری و آسانگیری خانواده بهشکلی آهسته و پیوسته، از آستانة حساسیت، ترس و غیرعادیبودن مصرف مواد برای آنها کاسته و بهتدریج زمینة گرایش و تمایل به مصرف را درمیان آنها ایجاد نموده است. مصرف مواد درمیان اعضای خانواده بهدلیل فضا و بسترِ مجاورت و مقاربت مکانی و احساسی بر ذهنیت مشارکتکنندگان بهشکلهای متفاوت اثرگذار بوده است. اینکه بزرگسالان مصرفکننده بدون هیچملاحظهای در خانواده اقدام به مصرف مواد نمایند، از مشارکتکنندگان در سنین کم، ناظری همیشگی و منفعل می سازد که برخلاف میل خود بایستی شاهد مصرف مواد باشند. این انفعال و مشاهدهگری در وضعیت تسلط بزرگسالانِ مصرفکننده، باعث میشود که مصرف مواد بهتدریج به کنشی متداول و الگو برای فرزندان تبدیل شود. چنانکه مشارکتکنندگان پس از مدتی اعتیاد را مسئلهای نهچندان غیرمعمول و پرمخاطره ارزیابی بکنند. حتی میتوان گفت مصرف مواد در چارچوبی مرسوم و متداول طی مشاهدة تدریجیِ مصرف درمیان مشارکتکنندگان شکل گرفته است.
مهدی 24ساله، با سابقة اعتیاد 16ماهه به مصرف تریاک، با اشاره به اینکه از کودکی شاهد مصرف مواد پدر، برادران و داماد خود بوده، میگوید: «از وقتی یادم میآید هر وقت از مدرسه برمیگشتم و میرسیدم خونه، میدیدم یکی داره تریاک میکشه. حالا یا پدر یا برادرام یا دامادمون ». آنچان که وی در ایام کودکی خویش تصور میکرده که خانوادههای دیگر نیز حتماً اینکار را انجام میدهند: «دبستان و راهنمایی که بودم، خوب چون همه کنارم میکشیدند، فکر میکردم همة مردم توی خونههاشان از اینکارا میکنن».
نادر، دانشجوی کارشناسیارشد با سابقة اعتیاد دوازدهماهه به تریاک و شیره، گویا تا پایان دوران راهنمایی سابقة مشاهدة مصرف را نداشته و چنانکه خود میگوید، حتی در ایام کودکی و دبستان، با دیدن سریال تلویزیونی که در آن مصرف مواد و کشیدن تریاک انجام میشده است، دچار ترس و وحشت شده، اما این ترس دیر نمیپاید. هراس از مواد کوتاه مدت است و وی پس از مدتی از نمایی نزدیک مصرف مواد توسط برادر خود را به نظاره می نشیند. «داداشام مصرف می کردن و هیچکس فکر نمیکرد ما داریم بزرگ میشیم . همه مثل بچهها به ما نگاه میکردن. ما هم ترسمان از مواد می ریخت و برامون عادی میشد و حتی بعدها دنبال این بودیم با پسر داداشم از روی کنجکاوی یکبار هم که شده، مواد استفاده کنیم».
بحث و نتیجهگیری
مقولة هستة بهدستآمده از جریان تحقیق، "بستر مهیای زودآشنایی و مشاهدهگری رفتارها و تعاملاتِ مصرفمحور"، حاوی مؤلفهها و نکتههایی اساسی است که با کاوش و دقت در مقولهها و مفاهیم حاصل از کار، به واگشایی اهمیت فضای ارتباطات در بستر تعاملات خانوادگی و برونخانوادگی اشاره دارد. در اینجا میتوان این نکتة اساسی و مهم را دریافت که کیفیت و حلقة تعاملات، ارتباطات و زیست اجتماعیِ مصرفمحور، به ذهنیتِ شناختی مشارکتکنندگان و گرایش و تمایل آنان به مصرف مواد شکل داده است. میتوان بستر خانوادگیِ متأثر از مصرف مواد، شامل سوءمصرف یا وابستگی اعضای نزدیک خانوادة مشارکتکنندگان، را از زمینههای علّی بسیار مهم و نافذ دراینباره دانست. اعتیاد از نمای نزدیک، یا همان اعتیاد خانوادگی، به موقعیت و بستری اشاره دارد که در آن فرد از ابتدای زیست و جامعهپذیری خود با مشاهدة مصرف مواد روبهرو میشود. در این بستر، فرد روزانه و از نمایی نزدیک به مشاهدة مصرف مواد و ملزومات معیوب رفتاری آن میپردازد. مشاهدة مصرف مواد در محدودة خانواده را میتوان از مهمترین دلایل نقص و اعوجاج جامعهپذیری در گروه نخستین خانواده دانست. یادگیریِ مشاهدهای مشارکتکنندگان از مصرف مواد را میتوان نافذترین نوع یادگیری دانست. با دقت در بستر اعتیاد خانوادگی یا اعتیاد از نمای نزدیک، میتوان گفت این امر به مثابة بیلبوردی تصویری، روزانه نمایشی از مصرف کالایی خاص را اشاره و تبلیغ میکند. در مقایسهای تطبیقی، الگوی همنشینی افتراقی نیز به این موضوع قائل است : افراد مستعد کجروی، در همنشینیهای خود با افراد جامعه، تعریفها و آموزشها را فرامیگیرند و میپرورند. در این دیدگاه، بخش بزرگی از یادگیریِ ناشی از همنشینی، معمولاً محصول جامعهپذیرشدن فرد در خردهفرهنگهای کجرو و ازطریق همنشینی و ارتباط با دیگرانی است که حاملان و عاملان هنجارهای کجروانه هستند (رایتسمن، 120:1994). میتوان گفت فضای خانوادة متأثر از مصرف مواد، یکی از دلایل مهم کمشدن قبح هنجاری و تلقی مصرف مواد بهمنزلة عملی نهچندان بد و غیرمرسوم است. حال چنانچه فرد در ادراک و تشخیص خوب و بد این امور نیز دچار ابهام باشد، شرایط زمینهای و مداخلهگری چون تداول مکانی و محلهای مصرف و همگشتی و آمد و رفت با خویشان مصرفکننده، بهشکلی منفی زمینة ابهامزداییِ شناختی را فراهم آورده و موقعیت یادگیری استعمال مواد را برای فرد تسهیل میکند. همگشتیِ خانوادگی و تعامل با خویشان و دوستان مصرفکننده، علاوهبراینکه برای تعدادی از مشارکتکنندگان به مثابة ورودیِ مسیر آشنایی با مواد عمل نموده است، به شکلی سببِ کمهراسی و تلقی فراغتیبودن مواد نیز گردیده است. برای عدهای از مشارکتکنندگان هم که در خانواده شاهد مصرف مواد نبودهاند این امر همچون عاملی تسهیلکننده و نافذ عمل نموده و زمینهی مشاهده، آموزش و انجام این رفتار را مهیا میسازد. همچنانکه شیوع و تداول محلهای و مکانی مصرف نیز از بسترهای زمینهای مهمی است که در عادیشدن الگوی رفتاری مصرف مواد و گرایش به آن عمل نموده است.
شیوع و تداول محلهای و مکانی مصرف مواد، به دلیل به همراهداشتن مؤلفههایی چون معاشرت و همگشتی با گروه دوستی و خانوادة آنها و نیز عادیسازی الگوی رفتاری مصرف مواد به مثابة امری متداول و همگانی، زمینهای مؤثری برای کمهراسی و عادیسازی مصرف مواد تلقی میشود. ازخلال مصاحبه و کدگذاری گزارههای مشارکتکنندگان، نمودِ مشاهدهگری منفعلانه در ابتدا و بستر و فضایی پرابهام پس از آن برای مشارکتکنندگان ایجاد نموده است. که البته گروه پراعتبار نخستین خانواده به رفع این ابهام، البته با نمایشی پر مخاطره پرداخته است. البته مهیا شدن بستر برای مصرف مواد توسط مشارکتکنندگان، صرفاً حاصل زمینهها و بستر علّی و مداخلهگر اعتیاد خانوادگی، تداول مکانی و همگشتی و معاشرت با خویشان مصرفکننده نیست، بلکه راهبردها و کنش مشارکتکنندگان، گاه موازی و گاه متعاقب این دو خصیصه، زمینة مصرف و گرایش به مصرف مواد را برای آنها فراهم میسازد. همچنانکه خود مشارکتکنندگان نیز بر الگوپذیری نقش و اهمیتِ خانواده در سنین کودکی و نوجوانی اشاره داشتند. این همذاتپنداری و الگوبرداری، که معمولاً در سنین کودکی و نوجوانی مشارکتکنندگان رخ میدهد را میتوان با توجه به اهمیتِ "دیدهشدن" و نیاز به ابراز وجود خویشتن و سازماندادن به خودپنداره و تکمیل خود توسط نوجوان توضیح داد. همچنانکه بهنظر کولی، زمینة شکلگیری خود در درون گروههای نخستین رخ میدهد. او استدلال میکند که پیونددادن فرد و جامعه فقط به کمک همبستگیهایی میسر میشود که ویژة این گروههاست؛ همبستگیهایی که بهدلیل متکیبودن بر عواطف فردی و اصالت دادن به نفع همگانی، دلبستگیها، تعهدها و حساسیتهایی را درقبال رویکردها، ارزشها و داوریهای دیگران پدید میآورد که میتوان آن را شرط اساسی تحقق "خود آیینهای" دانست (کوزر، 1368: 411-414). چنانکه با دقت در جامعهپذیری و سازماندادن خود درمیان مشارکتکنندگان نیز شاهدیم که از کودکی، سهلانگاری خانواده علاوه بر مهیا کردن زمینة مشاهدهگریِ مصرف و قراردادن مشارکتکنندهگان در جمعها و گروهای مصرفکنندة مواد، به نوعی انحراف در دلبستگی و تعهد و حساسیتهای مدنظر کولی را پی ریخته است. عادیسازی ذهنیت مصرف مواد در بستر خانواده و دوستان را میتوان فرایندی در نظر گرفت که با مصرف اعضای خانواده در حضور کودک و نوجوان آغاز شده، با همگشتی با افراد و خویشان مصرفکننده به تزاید رسیده و سپس با اتخاذ راهبردِ الگوپذیری و همذاتپنداری با مدلهای نقش درطول زندگی، زمینة کمهراسی و عادیسازی ذهنیت مصرف را پدید آورده است. چنانکه این عادیشدن، زمینه را برای تجربة مواد در سالهای بعد، یعنی نوجوانی و سالهای ورود به دانشگاه تکمیل و مهیا میسازد.
بهطورکلی، از گفتههای مشارکتکنندگان تحقیق استنباط میشود که اعتیاد اعضای نزدیک خانواده، تداول مکانی و محلهای مصرف و همگشتی با افراد مصرفکننده بهشکلی ترکیبی و تکمیلی میتواند به تدریج در فروکاستی احساس ترس از مواد مؤثر بوده و درنهایت مصرف مواد را به موضوعی عادی و فاقد حساسیت تبدیل نماید.
همچنان که دربارة مصرف اعضای خانواده، هاوکینز و همکاران[16] (1992) اشاره دارند که مصرف مواد در بین والدین، برادران و خواهران، احتمال خطر سوءمصرف مواد را در کودکان و نوجوانان افزایش میدهد.
همچنین پژوهش کاسل و همکاران[17] (2007) ارتباط قوی بین سبکهای دلبستگی و رفتاری والدین و بزرگسالان و شکلهای مختلف مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان را گزارش میکند که با یافتههای این پژوهش دربارة همذاتپنداری و الگوپذیری در خانواده و مشابهت دلبستگیها و سازمانیافتن خودپنداره در مشارکتکنندگان متأثر از والدین و دیگر اعضا مشابهت محتوایی دارد. یافتههای این پژوهش با نتایج تحقیق کمی سراجزاده و فیضی (1384) نیز همخوانی دارد که از دلایل مصرف مواد در بین دانشجویان، به مواردی چون فرار از مشکلات، یأس و ناامیدی و لذت و تفریحجویی اشاره کردهاند. پژوهش لیک و همکاران[18] (2002) دربارة مصرف مواد حاکی از تأیید یافتههای این پژوهش دربارة نقش اثرگذار والدین و اعضای خانواده و حلقة ارتباطات خانوادگی و دوستان مصرفکننده مواد است.
بهطورکلی، می توان جنبههای تفاوت و تغایر پژوهش حاضر را با تحقیقات صورتگرفته ناشی از نوع تحلیل و چگونگی اثرگذاری جنبههایی دانست که در واگشایی و توصیف لایههای عمیق و پنهان مصرف مواد مخدر، محل توافق یا اختلاف است. چنانکه ورود به تحقیق با رویکرد کیفی و زمینهای نیز داعیة این تفاوت را دارد و مدعی است که ورود به یک رویداد و کشف لایههای عمیق و شرحِ چگونگی آن، این تحقیق را با دیگر تحقیقات متفاوت میسازد.