حسین نوری نیا؛ تقی آزاد ارمکی؛ حمیدرضا جلایی پور؛ حسین آبادیان
چکیده
پیش از پیروزی مشروطه، هویتهای جمعی عمدتاً متکی به خاندان، طایفه، ایل، محله، دین و مذهب بود، که میتوان آن را «هویت منتسب» نامید. منازعات قدرت که منجر به بروز خشونت سیاسی میشد، بر حسب ظرفیتهای اجتماعی این هویتها بروز پیدا میکرد. نقطه اتکای این خشونت، مشروعیت الهی قدرت بود که در نهایت، منازعات خشونتبار به بازتولید مناسبات ...
بیشتر
پیش از پیروزی مشروطه، هویتهای جمعی عمدتاً متکی به خاندان، طایفه، ایل، محله، دین و مذهب بود، که میتوان آن را «هویت منتسب» نامید. منازعات قدرت که منجر به بروز خشونت سیاسی میشد، بر حسب ظرفیتهای اجتماعی این هویتها بروز پیدا میکرد. نقطه اتکای این خشونت، مشروعیت الهی قدرت بود که در نهایت، منازعات خشونتبار به بازتولید مناسبات اجتماعی موجود میانجامید. پس از مشروطه با شکلگیری سازمانهای نوین و برآمدن هویتهای سازمانی و «مکتسبِ» تجددگرایانه و روند رو به رشد شهرنشینی، نقطه اتکای خشونت سیاسی، از یک سو قانون به مثابه انتظامبخش زندگی نوین، و از سوی دیگر آرمانهای انقلابی شد که خود را در سازماندهیهای حزبی، فرقهای و نیز مخفی نشان میداد. این مقاله به روش تحلیل تاریخی نشان میدهد خشونت سیاسی از قواعد نانوشته، هویتهای منتسب، نقشهای محول، اراده شخصی، انتساب طایفهای، اعتقادی، تداوم نظم موجود، سختکُشی و حذف افراد مشخص، به همراه تغییرات اجتماعی و اقتصادی، به خشونت سیاسی با قواعد نوشته شده، هویتهای مکتسب، نقشهای محقق، انتساب سازمانی، سهلکشی، حذف مناسبات مشخص برای درانداختن مناسبات نوین ایدئولوژیک تغییر کرد.